یااباصالح المهدی.....

ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻴﺎﻳﻰ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻰ ﻧﮕﺮﻡ
ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺮﻑ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﭘَﺮَﻡ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻴﺮ ﺍﺳﺖ
ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﭙﺮﻡ
ﻛﻮﻳﺮ ﺧﺸﻜﻢ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺎﺭﺍﻧﻢ
ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻴﻤﻪ ﻯ ﻛﺎﺭﻡ ، ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻰ ﺛﻤﺮﻡ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻛﻴﺴﻪ ﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻡ
ﻫﻨﻮﺯ ﺷﻜﺮ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ ﮔﺪﺍﻯ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﺟﻤﻌﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭِ ﻣﻦ
ﻧﻴﺎﻣﺪﻯ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻴﺮ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﭘﺪﺭﻡ
ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﻰ ﺩﻭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺑﻼﻫﺎ ﻛﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﺗﻮ ﻣﻰ ﻛﺸﻰ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮﺑﻰ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺩﺳﺮﻡ
ﻣﮕﺮ ﺧﻮﺩِ ﺗﻮ ﻧﮕﻔﺘﻰ ﻣﻮﺍﻇﺒﻢ ﻫﺴﺘﻰ
ﺑﺮﺱ ﺑﻪ ﺩﺍﺩ ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭﻡ
ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﻨﺎﻩ ﻛﻨﻢ
ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﻰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺧﻄﺮﻡ
ﻣﮕﺮ ﺩﻋﺎﻯ ﺧﻮﺩﺕ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻨﺪ
ﻛﻪ ﻣﻦ ﻗﻨﻮﺕ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﺩﻋﺎﻯ ﺑﻰ ﺍﺛﺮﻡ
ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺿﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻴﺌﺖ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﮕﺮ ﺭﻩ ﺑﻪ ﻛﻮﻯ ﺗﻮ ﺑﺒﺮﻡ
ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺮﺑﺒﻼ ، ﺑﺮﺍﻯ ﺷﺶ ﮔﻮﺷﻪ
ﻣﻴﺎﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﺮﻡ

تفاوت اربا اربا و فقطعوا چیه؟

چرا به بدن علی اکبر میگن اربا اربا، اما به بدن ابی عبدالله میگن فقطعوا؟
هر دو عبارت به معنی پاره پاره، جداجدا، تکه تکه است…
اما یه فرقهایی هم داره،عرب تو معنا به بریده شدن منظم میگه فقطعوا
به بریده شدن نامنظم میگه اربا اربا
یعنی چه؟
یعنی بالای سر علی اکبر وقت نداشتند ، هر لحظه ممکن بود ابی عبدالله برسه ،
با عجله ضربه می زدند اینو میگن اربا اربا

اما بالای سر غریب همه عالم امام حسین وقت داشتند دیگه کسی مزاحمشون نبود، باصبر آقارو کشتند،
قتلا صبرا… اینو میگن فقطعوا….
ای واااای ح س ی ن جان

امان از دل زینب...

شمر فهمید که انگار علمدارت نیست…
چه عجولانه به گودال سرازیر شده…!
دو قدم رفت به پایین و دوباره برگشت…
داد زد: زود بیایید،زمین گیر شده…!

خالی کردن درون از هوای کبرو....

مدرسه ای اقدام به بردن دانش آموزانش به اردو میکنه، که در مسیر حرکت اتوبوس به یک تونل نزدیک می شوند که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود که حداکثر ارتفاع سه متر، و ارتفاع اتوبوس هم سه متر.
ولی چون راننده قبلا این مسیر رو اومده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود وبه علت سرعت زیاد سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و پس از دادن صدای وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.پس از آروم شدن اوضاع مسولین و راننده پیاده میشوند و از این اتفاق ناراحت میشوند پس ازبررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدیدی روی جاده کشیده شده که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند که یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و …
اما هیچکدام چاره ساز نبود تا اینکه پسر بچه ای از اتوبوس پیاده شده و گفت که راه حل این مشکل را من میدونم، که یکی از مسوولین اردو بهش گفت که برو بالا پیش بچه ها و واز دوستات جدا نشو!!
پسر بچه با اطمینان کامل گفت که به خاطر کوچکیم دست کمم نگیر و یادت باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک بزرگ در می آره.
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل از او خواست.
بچه گفت که پارسال در یک نمایشگاهی در معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چه جوری عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در اینصورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.
مسوول به او گفت که بیشتر توضیح بده.
پسر بچه گفت: که اگر بخواهیم این مساله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند . وبا این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خدا کند ما هم درونمان را از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت خالی کنیم تا بتوانیم از مسیرهای تنگ زندگی به سلامت عبور کنیم.

آرامش می خواهی؟؟؟؟

 آرامش می خواهی؟

 حاج اسماعیل دولابی:

 اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری، به تو بگوید نگران نباش و غصّه ی بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی!

 خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است:

 ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ،

 آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟

 یعنی ای بنده ی من، برای همه ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی ات من هستم.

 این سخن خدا چقدر انسان را راحت می کند و به او آرامش می بخشد؟؟

 لذاست که فرمود:

 ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِن القلوب