هر بار آبروی مرا یار می خرد....

نازم به این خدا که گنهکار می خرد
هر روزه دار را دَم افطار می خرد

با آبروی رفته به میهمانی آمدم
هر بار آبروی مرا یار می خرد

یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد

من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد

اشک جوان ز گونه ی چشمش که می چکد
بار گناه او به شب تار می خرد

رو می کنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد

در روز حشر هم به امیر نجف قسم
ما را به عشق حیدر کرار می خرد

حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
ما را به این بهانه خریدار می خرد

در حسرت یَموت و یَرَنی می کشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد

باب الرضای صحن نجف باب الجنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد

ما را به نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد

اذن دخول کرببلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد

هر کس که مویش از غم زینب سپید شد
او را یقین کنید که علمدار می خرد

از روی ناقه دید که در کوچه های شام
از اخنس وسنان کسی گوشواره می خرد

پیش رباب حرمله فریاد زد کسی
گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد

قاسم نعمتی

@hadadpour

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.